جدول جو
جدول جو

معنی چار شمین - جستجوی لغت در جدول جو

چار شمین
از توابع دهستان بابل کنار بابل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چَ اَ)
چهارخلیفه: ابابکرو عمر و عثمان و علی (ع). (ناظم الاطباء) ، کنایه از مجتهدین چهارگانه تسنن: شافعی و ابوحنیفه و مالک و احمد حنبل میباشد. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است از دهستان کوهستان کلاردشت شهرستان نوشهر که در 7 هزارگزی جنوب باختری مرزان آباد و 3 هزارگزی باختر شوسه چالوس به تهران واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 60 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و محصولش غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ هَُ)
مخفف چهاردهمین. چاردهمی. چیزی در مرتبۀ چهاردهم
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی جزء دهستان حمزه لو بخش خمین شهرستان محلات که در 27 هزارگزی شمال خمین واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 902 تن سکنه دارد. آبش از قنات. محصولش غلات، بنشن، پنبه، چغندرقند، انگور و گردو. شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
با چهار چشم، کنایه است از مراقبت بسیار، چارچشمی چیزی را پائیدن، مواظب بودن که آن را ندزدند یا به آن آسیبی نرسد. رجوع به چارچشمی پائیدن شود، چارچشمی گریه کردن، سخت اظهار فقر یا بی تمتعی از کاری کردن و غالباً بدروغ. نهایت اظهار فقر یا بدبختی با گریه کردن. رجوع به چارچشمی گریه کردن شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
چهارمین. منسوب به عدد چهار. چیزی در مرتبۀ چهارم:
پهلوی عیسی نشینم بعد از این
بر فراز آسمان چارمین.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از چار میخ
تصویر چار میخ
چهار میخ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
از دهستان درازکلای بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان کوهستان غرب شهرستان چالوس، زمینی که گود
فرهنگ گویش مازندرانی